سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق

بهار من ... شنبه 85/11/14 ساعت 9:15 عصر
به یاد نمی آورم چه شد اما..
پروانه ندیده بودم اینقدر دلش بگیرد
که برود از نو برای خودش پیله دست و پا کند....
اصلا طرح زدن فراموشم شده
قاصدک ها از من خجالت میکشند .....
به خدا دلم برایشان تنگ شده اما خجالت می کشند.
از بس بی خبری آورده اند دیگر نمی آیند.
گفتن ندارد.
این روزها
عجیب سر به زیر شده ام.
آب حوض یخ زده.
عکس ماه را ندارم.
خبری هم از غزل نیست.
وای آب حوض....
ماهی ها
آن گه که بهار، مادرانه
آید به نوازش بیابان
وآن گه که ابر، عاشقانه
شوید تن خاک را به باران
یاد تو و آن نوازش تست
در خاطر غم گرفته ی من
ای وای بهار من تو بودی
ای جان به خاک خفته ی من!

نوشته شده توسط: میلاد


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
98533


:: بازدیدهای امروز ::
33


:: بازدیدهای دیروز ::
1



:: درباره من ::

عشق

:: لینک به وبلاگ ::

عشق


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نظر یادتو نره .


:: آرشیو ::

عشق
تابستان 1387
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385



:: لوگوی دوستان من ::




:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو